محل تبلیغات شما
 

 

 

حتی زمانی که می دانم  کسی نیست

حتی زمانی که می دانم نبوده ای،

در دالانهای تو در توی تاریک نبودنت می گردم.

بسیار می گردم و

هرچه می گردم،

پیدایت نمی کنم

 

انگار به حجم نهفته ی هستی ام پر کشیده ای

جایی که من توان دیدنت را ندارم

و نمی توانم درک کنم

که چرا ماهیها

در برکه های کوچک  افکارشان غوطه ورند

و فکر دریاهای پهناور و رودهای مسلسل

در ذهنشان جایی ندارد.

 

خیلی وقتست که خودم را

در تو جا گذاشته ام ای رود.

و هرجایی که راه می روم

و هرجایی که فکر می کنم،

دیگر خودم نیستم

خالی ام!

و مثل یک قایق بی سرنشین

از اضطراب غرق شدن می گویم.

 

می دانی دوست من؟

بودن بدون تو در ازدحام شلوغ نفسهای سرد

معنایی ندارد.

که هرکجایی که پیدا شوم،

تو نیمه ی پنهان جان منی

 

خودت را از سایه ات دریغ کن

اما از چشمهای من نه!

چشمهای من به تو وابسته اند؛

همچون دو قایق سردرگم

در دریای خیالات زلال تو.

تا از یادم نبری.

 

 

راشین گوهرشاهی

از مجموعه والس حسرات

T.me/ketabera

 

 

راز استاد/گفتار اول

تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات)

  ,تو ,ام ,ی ,کنم ,نمی ,    ,از مجموعه ,مجموعه والس ,و هرجایی ,تو در

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها